، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

روشا پرنسس مامان و بابا

روزهای شیرین انتظار

مدتیه هیچ مطلبی تو وبلاگت ننوشتم عزیزم. این چند وقته همه چی خوب بود و اتفاق خاصی نیفتاد فقط هفته دیگه 4تیر وقت سونوی غربالگری سه ماهه اولمه... کلی هیجان دارم واسه اینکه این بار اولین باریه که صدای قلب جوجه قشنگمو میشنوم  خییلی منتظر رسیدن اون روز هستم اصلا نمیتونم احساسمو بیان کنم که چقدر مشششتاااقم که برم سونوگرافی و صدای قلبتو بشنوم عزززیزززم... راستی قراره بابا امیر هم با من بیاد. دیشب میگفت اگه یه دفعه دیدی من بعد از سونو گریه ام گرفت تعجب نکن  دیگه یه همچی بابای احساساتی دارین شما .... راستی احتمال داره اینبار که میریم سونو معلوووم بشه که من بالاخره مامی یه پررررنسسسس کوچولو هستم یا مامی شـــــــــــاهزاده ک...
30 خرداد 1392

بالاخره کنجد مامان اووووووووومد

اول خرداد  وقت سونوگرافی داشتم . ساعت 4عصر با کلی هیجان و یه کمی نگرانی رفتم واسه سونو. آخه دفعه قبلی حدود سه هفته پیش که رفتم سونو دکتر گفت که هیچی وجود نداره و قرار شد سه هفته دیگه بیام تا مطمئن بشن باردار هستم یا نه خلاصه رسیدم سونوگرافی و نیم ساعتی معطل شدم و وقتی داشتم معاینه میشدم یه دکتر پیر با خونسردی تمام داشت معاینه ام میکرد. من دل تو دلم نبود همش میپرسیدم آقای دکتر جنین هست؟؟؟ چیزی میبینید؟ اونم خیلی خونسرد میگفت: صبر کن دخترم عجله نکن بالاخره گفت: بله شما باردار هستید .... 7هفته و 6روزتون هست... جنین دیده میشه و قلبش هم میزنه........ وااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییی خدای من این جمله رو که گفت من یکدفعه به گر...
5 خرداد 1392
1